از گوشه و کنار میشنوم که انگار خبر ندارند که اینجا تعطیل نشده!
بلکه کمی جمع و جور تر شده!
و محفلی خصوصی تر.
اگر از اندک دوست داران این پندار نویسه ها بودی
بیا. اما خودت را و انگیزه ات را معرفی کن.
چون متن هام سمی اند!
باید آماده مردن باشی!
پ.ن: سعیم بر اینست که خواب آسوده اینجا را بر هم نزنم!
بچگی ها که بر لب جوی میایستادم
شوق پرش به آنسو
تنم را پر میکرد.
از پا هایم شروع میشد.
بالا میآمد.
و بالاتر.
تا میرسید به سینه ام
(شوقی درونی میشد.)
آنگاه فتح صدر میکرد
و گلویم را
(دیگر م بیفایده مینمود.)
و سپس بینیام را
(عطر سبزستان های آنسوی جوی.)
و سپس گوش هایم را.
(بستن حرف دیگران.)
اما!
ادامه مطلبدر من افراد زیادی زندگی میکنند
و چون قائل به دموکراسی نیستند.
در من جنگ های زیادی.
هر کدام هم خود را حق میداند.
من شک.
در من حق های زیادی زندگی میکنند.
در من حق ها با هم تقابل.
در من تناقضات زیادی زندگی میکنند
و من مینشینم در کلاس
و من در راه یک دشت سبز
و من زیر باران پاییزی.
و من هدفون به گوش
و من فریاد میزنم
و من سوال میپرسم
و من دست در جیب
در من ، من های زیادی تلاش میکنند که.
اما
در من هیچ منی زندگی نمیکند.
در من مدتهاست منی نیست
در من
در من
در من.
در من #ویرانه های یک تمدن.
http://eitaa.com/pen_daar
به وقت شام.
بنا به تعاریف و توصیفات بطنیة دوستان ترس داشتم که ببینمش.
هم منتظر صحنه های مشمئز کننده
هم نگران تلخی های سنگین.
اما او حاتمیکیا بود.
مرد مرز های میلیمتری.
فرق است بین حماسه تا خشونت.
و چه زیبا این حماسه را به تصویر کشید.
داستان جالبی
شخصیت پردازی حاتمیکیایی.
جوان تراز انقلابی.
تنها مشکلکی که درَش دیدم ترسی بود که اواسط فیلم زیاد از حد در دل کاپیتان علی بود.
اما زیبایی فیلم رشد او بود.
بچه تخس اول فیلم.
جوان شجاع آخر.
زبانم به نقد باز نمیشود
با دیدن این شاهکار.
لکن
به جرئت می گویم که حاتمیکیا سال ها از سینماییان جلوترست.
در اوج میپرد و گنجشک ها مجبورند بخندند.
پ.ن:اینو هم تازه دیدم.
پ.ن: متناسب با این شب ها.
یمن میکشد!
آن جام بلایی را که به مقربترین میدهند.
و این سرنوشت ملتیست که ایستاده است.
و همچنان می ایستد!
تا آندم که آرمانش محقق شود.
ما سدِ راه آرمانشان نباشیم!
وقت تلف نکنیم
که تلف کردن وقت.
تلف شدن یک نفر را به دنبال دارد.
یمن.
درک معنای صحیح علاقه…
بدون درک معنای خدا
عملا امکان پذیر نیست…
زیرا علاقه به موجودات میچسبد
به صاحبان وجود!
به عدم علاقهمند نمیشویم…
و اگر به چیزی وابسته گردیم
در اصل به عدم غیرش وابسته شدیم
جهل مرکب…
آن زمان واقعا وابسته ایم که به چیزی علاقه پیداکنیم که غیرش عدم باشد نه عدمش غیر!
و آن چیست؟
کل وجود…
هو…
پ.ن: نمیتوان علاقه نداشت ولی میتوان به عدم علاقه نداشت! عدم هرچیز.
درباره این سایت